سپاس خدا را که بعد از بیست سال باز فرصتی به دست آمد تا برای سومین بار زبان
زنان سرلوحهی اوراقی شده، خدمات منظوره را در سایهی رشد بانوان انجام دهد. در این موقع که خطرناکترین مواقع حیاتی زنان
ایران است، کارکنان زبان زنان میدانند چه مسئولیت مهمی را در چه زمان تاریکی به عهده گرفته و تا چه حد در تأثیر فشار روحی خواهند بود. اما با ایمان کامل و به مدد ایزد منان امیدوارند که بارگران را به سرمنزل مقصود برسانند چونکه معین راهشان فقط اتکای به نفس است.
این بخشی از سرمقالهی
صدیقه دولتآبادی در نشریهی زبان زنان است که برای سومین بار در آذرماه سال ۱۳۲۱ دوباره منتشر شد.
اولبار زبان زنان در ۲۷ تیر ۱۲۹۸ در اصفهان بهشکل یکورقی و بهصورت هفتگی منتشر شد. خانم دولتآبادی در همین سرمقاله دربارهی وضعیت اصفهان در آن دوران مینویسد:
آن هنگام موقعیت زن در آن شهر تاریخی بسیار باریک و افق آن سامان بینهایت تاریک بود. هوای اصفهان برای تنفس آزادیخواهان مسموم و روزگارشان مغموم میگذشت. نزد پیشوایان عوام نهتنها تأسیس دبستان دختران کفر محض بود بلکه دبستان پسران را «تخمدان کفر» مینامیدند... اینهمه ناگواریها و بیعدالتیها روح معارفپرستی مرا تقویت کرده، بر آن واداشت بدون اندیشه و هراس مدرسهی سیاری به وجود آورم و چون نسخهی طبیب به بالین بیماران خانهنشین بیکار بفرستم تا در حدود امکان به بیداری و هوشیاری زنان مدد شده باشد.
خانم دولتآبادی با اشاره به اولین شمارهی نشریهاش در اصفهان مینویسد: «بله، در ۲۳ سال پیش زبان زنان فریاد میکرد: "زن و مرد در عالمِ وجود آفریدهی یک خالق و از حقوق بشریت بهطور تساوی باید استفاده کند."»
پیش از زبان زنان دو نشریه دربارهی زنان منتشر شده بود اما اولین باری بود که نشریهای به نام زنان، آنهم نه در پایتخت بلکه در اصفهان، منتشر میشد. ده سال پیش از آن نشریهی دانش را خانم دکتر کحال در سال ۱۲۸۹ راهاندازی کرده بود که دو سال منتشر شد. بعد از آن هم در سال ۱۲۹۲ نشریهی شکوفه را مزینالسلطنه منتشر کرد که چهار سالی انتشارش ادامه داشت.
این نشریه بعد از آن کارش را شروع کرد که صدیقه دولتآبادی نخستین مدرسهی دخترانه را در سال ۱۲۹۶ به نام «مکتبخانهی شرعیات» در اصفهان دایر کرد و ادارهی آن را به دوستش، بتول کاوه، سپرد. او در تأسیس مدرسهی «اُم المدارس» نیز یاریگر بدرالدجی رخشان بود. این مدارس در دورهای با تحریک برخی متعصبین تعطیل شد.
قمرتاج دولتآبادی، خواهر صدیقه، که از شاگردان این مدرسه بود، تعریف میکند: «آن مدرسه به تحریک عدهای روحانینمایان اصفهان بسته شد و مدیرش مورد زجر و تنبیه فراوانی قرار گرفت.»
آن مدرسه کمی بعدتر دوباره با همکاری وزارت معارف کارش را از سر گرفت و در آن زمان زبان زنان هم منتشر میشد. قمرتاج دولتآبادی تعریف میکند که روزنامهی زبان زنان طوری روی هم چیده شده بود که فقط عنوان «زبان زنان» آن با خط درشت به چشم میخورد: «من با دقت به آنها نگاه میکردم. خواهرم پرسید به چی اینطور خیره شده و نگاه میکنی؟ گفتم: به اینکه زبان زنان چقدر دراز شده نگاه میکنم. خندهاش گرفت و گفت: الهی که زبان زنان روزی از این هم درازتر شود.»
زندگی در خانوادهای مذهبی
صدیقه دولتآبادی (متولد ۱۲۶۱) هفتمین فرزند حاج میرزا هادی و خاتمه بیگم و تنها دختر خانوادهی دولتآبادی است. پدرش از روحانیون و ملاکین معروف اصفهان بود. زبان عربی و فارسی را در تهران نزد شیخ محمد رفیع طاری و برادرش، میرزا یحیی دولتآبادی، صاحب کتاب حیات یحیی، آموخت. خودش میگوید: «من هفتساله بودم که جزءهای مهم قرآن را تمام کردم. [بعد] پیش برادرم (میرزا مهدی) فرانسه خواندم و چون به این زبان عشق و علاقه داشتم، بهزودی و خوبی پیشرفت کردم.»
در کتاب حیات صدیقه آمده که دروس متوسطه را نزد معلمان خصوصی فراگرفت. عبدالحسین آذرنگ در کتاب شصت چهره از میان قاجاریان و معاصران مینویسد: «بخشی از تحصیلات متوسطه را زیرنظر معلمان وقت مدرسهی دارالفنون در خانه آموخت.»
بعد از ملیشدن صنعت نفت و محاصرهی اقتصادی، دولت مصدق برای تأمین نیازهای داخلی اقدام به انتشار اوراق قرضهی ملی کرد و صدیقه دولتآبادی با تشویق همکاران و اقوامش برای خرید اوراق قرضه سعی کرد تا به دولت در شرایط بد اقتصادی کمک کند.
او در سال ۱۲۹۶ دبستانی برای دختران به نام «مکتبخانهی شرعیات» باز کرد و یک سال بعد هم شرکت «خواتین اصفهان» را راهاندازی کرد. «[این انجمن] تشکلی غیرسیاسی بود که به ابتکار او در ۱۲۹۷ به وجود آمد که جنبههایی از زندگی عملی، مانند خیاطی، پوشیدن لباس و اقتصاد خانواده را به زنان میآموخت. نخریدن پارچههای خارجی و جلوگیری از ازدواج دختران کمتر از پانزده سال از مواد اساسنامهی همان انجمن بود.» در پی آن سه کارگاه کوچک بافندگی در شهرهای یزد، اصفهان و کرمان دایر شد که در یزد پارچهی دستمال ابریشمی، در کرمان پشمی و در اصفهان کتانی میبافتند و هفتاد نفر از زنان نیز در این کارگاهها کار میکردند.
وقتی بیست سال بیشتر نداشت، با دکتر اعضاد الحکما ازدواج کرد که فرزند یکی از دوستان پدرش بود و با کمک پدرش طب خوانده بود. در آن زمان دکتر اعضا الحکما ۴۶ساله بود. مدتی بعد، این ازدواج به جدایی کشید. خودش میگوید:
[پدرم در زمان ازدواج] جزوهدان چرمی کوچکی به من داد و گفت: این امانتی نزد تو باشد. پس از مرگ من آن را باز کن. و من امانتی را گرفته و در کیسهای گذاردم و سر آن را دوختم. همینکه پس از مرگ پدر آن را گشودم، معلوم شد پدرم چندان امیدی به ادامهی این ازدواج نداشته، اختیار طلاق ضمن عقد را از شوهرم گرفته و به من واگذارده و سند آن را به دست من سپرده که پس از وفات او در صورت لزوم از آن استفاده کنم.
او در سال ۱۲۹۸ نشریهی زبان زنان را منتشر کرد که اولین نشریهای بود به مدیریت زنی نویسنده در اصفهان. هنوز چند هفته از عمر روزنامه زبان زنان نمیگذشت که دولتآبادی مقالهای نوشت و در آن پرسید: «چرا زنان روستایی مجاز هستند بدون حجاب باشند و از آزادی بیشتری برخوردارند؟» با انتشار این شمارهی نشریه، برادرش، میرزا احمد، که از مجتهدان با نفوذ شهر بود، از او خواست که نشریه را تعطیل کند. برادرش گفت:
من رئیس جامعهی علمای اصفهان هستم. امروز در جمع خودمان نشستی دربارهی مسئلهی شما و روزنامهتان داشتیم. ما دربارهی مقالهی زنان محجبه بحث و گفتوگو کردیم و تصمیم گرفتیم که انتشار روزنامه متوقف شود چون روزنامهای زنگراست و آشکارا به نام زنان منتشر میشود. اگر این تصمیم علما مورد موافقت شما قرار نگیرد، ما به دفتر روزنامه میرویم و همهی وسایل آنجا را در هم میشکنیم.
او پیشنهاد برادرش را نپذیرفت و برای ساکتکردن روحانیون و جداکردن برادر از کارهای خواهرش اعلام کرد که با برادرش قطع رابطه کرده است. همزمان گروهی چاپخانه را محاصره کرده و او با حجابی که قابلشناسایی نبود، توانست از مهلکه بگریزد.
اما این تهدید خللی در ارادهی صدیقه ایجاد نکرد و در شمارهی بعد مقالهای دربارهی آزادی و مرگ مطبوعات نوشت و اگرچه «از طرف برخی روحانیون تهدید به مرگ شد» اما به کارش ادامه داد و بعد از آن مردان جوان بیشتر از زنان مشتری روزنامهی زبان زنان شدند.
او در مقالهای در ۲۰ آذر ۱۲۹۸ با عنوان «خواهران، بیدار شوید» از نبود مدارس دختران انتقاد میکند و مینویسد:
به فقر و فلاکت و نکبت که از چندین صد سال دور ما را زنجیر بسته و ما را از حدود بشریت هم به خارج میکشیده، باید خاتمه داد. این مردان خودخواه ما که اکثریت مردان ایران را تشکیل میدهند، هرگز انصاف و مُروّت را نمیتوانند پیشهی خود ساخته و اندکی به حال ما تفکر کنند... بزرگترین درمانی که میتواند همهی دردها و بدبختی نوع ما را علاج کند، همانا معارف است... هیچ شک نیست که مردانْ خودخواه و خودپسند بوده و هر خوبی را برای خود میخواهند. آیا ما زنان باید سکوت کنیم؟ نه! بس است. سکوت و گوشهنشینی ما را به چاه نیستی انداخته. باید از دولت بخواهیم که در ولایات مدارس دختران را تأسیس کند و در مرکز اقلاً یک دبستان فنی برای دختران تشکیل نماید. تعطیلی روزنامهی زبان زنان
زبان زنان، مخالف قرارداد ۱۹۱۹ بود که بین انگلیس و ایران امضا شده بود و صدیقه دولتآبادی در سرمقالهای مضار قرارداد را شرح داد و این هشدار باعث شد که بهدستور سردار محتشم بختیاری به جرم «دُرافشانی» تعطیل شود.
تا آن موقع ۵۷ شماره از روزنامهی زبان زنان منتشر شده بود که با این تلگراف از تهران به حاکم اصفهان تعطیل شد: «روزنامهی زبان زنان بدون اجازهی وزارت داخله و معارف جدیداً در اصفهان عرض اندام کرده است و برخلاف سیاست دولت دُرافشانی میکند. البته توقیف کرده، اطلاع دهید.»
پیش از آن نیز بهمدت دو هفته محل اقامت صدیقه دولتآبادی هر شب در محاصرهی مردان ناشناسی بود که در نیمهشب برای ایجاد ترس با سنگ به شیشهی خانهها میزدند.
وقتی زبان زنان تعطیل شد، او در اصفهان کاری نمیتوانست بکند. به تهران آمد و فعالیتهای اجتماعیاش را در تهران از سر گرفت. در این شهر با همکاری زنان روشنفکر دیگر «انجمن آزمایش بانوان» را در سال ۱۳۰۱ تأسیس کرد که «کموبیش همان هدفهای انجمن خواتین اصفهان را دنبال میکرد و همزمان، انتشار نشریهی زبان زنان را در تهران بهصورت ماهانه از سر گرفت».
علاوه بر این، صدیقه دولتآبادی در جمعیت نسوان وطنخواه بهعنوان دبیر فعالیت داشت و در معرفینامهای که برای شرکت او در کنگرهی پاریس نوشته شده بود به وی اختیار داده شده که «از طرف جمعیت در سوسیتههای نسوان اوروپ وارد شده و هرگونه مذاکرات به استثنای مذاکرات سیاسی نموده و روابط و دادیّهی لازم را اعمال نماید».
دورهی دوم نشریه یک سالی هم در سال ۱۳۰۱ بهشکل ماهانه در تهران منتشر شد اما بعد از سفر صدیقه به اروپا انتشارش متوقف شد.
فروردین در سال ۱۳۰۲ برای مداوای بیماری کلیه راهی آلمان شد. او از طریق کرمانشاه، بغداد، بیروت و حلب به سوئیس و سپس آلمان رفت. پس از چند ماه در مرداد همان سال به فرانسه رفت و ضمن معالجه، دورهی کارشناسی علوم تربیتی در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل شد.
او در بهار سال ۱۳۰۵ در دهمین کنگرهی «اتحادیهی بینالمللی برای حق رأی زنان» به نمایندگی از ایران شرکت کرد.
در پاریس هم به فعالیتهایش در زمینهی زنان ادامه داد، مقالههایی دربارهی «استقلال و حقوق زنان ایرانی» نوشت و در همان زمان هم در کنگرهی بینالمللی زنان در پاریس شرکت کرد.ادامه مطلب (https://www.aasoo.org/fa/articles/4172)
با ۲۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه زندگینامه بزرگان تاریخ
لینک مستقیم نیکی ها...
ما را در سایت نیکی ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : محمد کاظم مشهدی بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 6 بهمن 1401 ساعت: 15:26