شازده، شرم آورست که پشت غولهای غارتگر ایرانی و همکاران بیرونی آنها پنهان شوید و از یک سلطنت مرده/حساب پسداده حمایت میکنی

ساخت وبلاگ
یک نامه سرگشاده : پرسش‌های اصولی از جناب آقای رضا پهلوی - «خواهی بیا پاسخ گو خواهی ترک ره بلا کن» چکیده دوران چند ساله ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ شاید آزادترین دوره سیاسی این تاریخ باشد. در این دوره نفت ملی شد و دست قول غارتگر انگلیس از ایران کوتاه و اقتصاد ملی می رفت که راه شکوفایی ایران را مسیر کند. اما محمد رضا شاه به جای قدر دانی و پشتیبانی از آن شکوه و عظمت راه دیگر در پیش گرفت و همه آنها را فدای یکه سالاری و قدرت فردی اش کرد (قدرتی که به بیگانه تکیه داشت). او در پرونده اش کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را دارد که هرگز بخشیدنی و فراموش کردنی نیست. آز آن پس او نه پادشاه مشروطه که مجری فرمان و پیشتاز دکترین آمریکا و انگلیس بود. اگر به عمق حرفم باور ندارید، سرانجام کارش را ببینید (به او حتی اجازه معالجه در آمریکا را ندادند). محمد رضا شاه می خواست با گرایش به غرب ایران را متجدّد کند ولی درایت درک اینکار را نداشت. او زیادی آویزان غرب شد و به درایت ایرانیان شرافتمند و آزاد و اندیشمند تکیه نکرد. نمی دانم چرا پادشاهان پهلوی آنقدر دشمن اندیشه و قلم بوده اند!! نخبه ها در زندان و دهان بسته و بالای دار بودند اما میرزا بنویس های وابسته با شتاب اوراق سیاه می کردند و مقام شاه را چون «سایه خدا» به خورد مردم می دادند و او را تا حد « اعلیحضرت همایونی شاهنشاه ایران ، محمد رضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران، بزرگ ارتش داران و غیره، بالا برده بودند. (بسیاری از آنها هم اکنون در رسانه های درون و بیرون (از بی. بی. سی. لندن گرفته تا من و تو و دیگران) برای جمهوری اسلامی قلم فرسایی می کنند. شناخت اینها چندان مشکل نیست، فقط بصیرت می خواهد تا به منبع نان و نام آنها پی برد). باور کنید که تمدن با ساختن «میدان شهیاد» درست نمی شود، جمهوری اسلامی هم «برج میلاد» دارد و هم هزاران مدرسه و دانشگاه در سراسر ایران درست کرده است. ¤¤¤¤ (به کجا چنین شتابان ....چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی به شکوفه ها به باران برسان سلامِ ما را) آقای رضا پهلوی این نوشته قرار بود با امضا جمعی از ایرانیان آزادی خواه و اندیشه ورز مستقل (بدون ذکر نام و طلب هر نانی) انتشار یابد و از شما را برای پاسخگویی پرسش های مطرح دعوت بنمایند. ولی با افسوس می بینیم که با شتاب زیاد شما را به کانال های سمت و سو دار کشانده و بر کرسی ای قرار می دهند که اگر هوشیار نباشی راه بازگشتی نخواهی داشت. از اینرو، من، اینک آنرا برای اطلاع عمومی و توجه جناب عالی انتشار می دهم. «خواهی بیا پاسخ گو خواهی ترک ره بلا کن». هدف جز روشنگری و هشدار دادن از تکرار رویداد دردناک سال ۵۷ نیست. از شما انتظار داریم که به پرسشهای زیر روشن و شفاف و مستند و در حد باور تان پاسخ بدهید و مردم را در انتخاب راه خویش آزاد بگذارید. بگذارید تا مردم ما با شناخت کافی از نهفت و نیت و برنامه شما گزینه خود را انتخاب کنند. ما با احترام مقابل به حق بیان و اندیشه شما خواستاریم که با همان احترام مقابل به پرسشهای ما که هدفی جز انتشار و شفاف سازی نداریم پاسخ بگویید. به یقین می دانید که اولین شرط یک رهبر (یا مدعی رهبری) ذیصلاح در پاسخگویی او نهفته است (اگر نمی خواهید چون خمینی و خامنه ای و یا هیتلر و پل پوت (رهبر خمرهای سرخ) ارزیابی شوید). ز نیرو بود مرد را راستی / ز سستی کژی زاید و کاستی اول- پیشوند «شاهزاده» ما با این «لقب» هیچ حساسیت خاص و مشکل ویژه نداریم . ولی به نظر ما شاید این خود بزرگترین توحین و بی احترامی به شعور شما باشد. نگاهی به تاریخ کنید و ببینید که «سلطان» و «سلطنت پادشاهی» و «ولیعهدی و شاه زادگی» در تاریخ ما چه نقشی داشته اند؟ چقدر فرزندان فدای جاه طلبی خانواده شده اند و چقدر برادران برای کسب قدرت به جان هم افتاده اند؟ تازه پدر شما برای داشتن «پسر» سه بار ازدواج کرد! از همین جا می توان به ایمان خانواده شما به نقش «زن» پی برد! شما که بیش از چهار دهه در آمریکا در رفاه و آسایش ویژه زندگی می کنید و ذره ای از درد و رنج و مشقات مردم وطن را لمس و درک نکرده اید و توانستید با پول و امکانات مجانی (از کیسه همان مردم عزیز) به مدارک تحصیلی بالا دست یابید، چگونه هنوز نتوانسته اید از سلطنت موروثی دل کنده و قدری به دمکراسی و حکومت مردم سالار فکر کنید؟ شرم آور است که هنوز هم پشت غول های غارتگر ایرانی و همکاران بیرونی آنها پنهان می شوید و در این قرن بیست و یک از یک سلطنت مرده و حساب پس داده حمایت می کنید (تاریخ در مورد پهلوی قضاوت کرده است و هر گز تکرارش نمی کند) ؟ نیک می دانید که «شاهزاده» و «ملا زاده» یا «آقا زاده» نه تنها ارزش و اعتبار و مشروعیت کسب نمی کند بلکه امروزه به عنوان مسخره و توهین در جامعه ایرانی استفاده می شود. آیا زندگی در دمکراسی غربی و به ویژه آمریکا به شما این فرصت را نداده است که کمی هم به سرنوشت آزاد ایران و ایرانی فکر کنید؟ یا نکند که هنوز هم فکر می کنید که ایران و ایرانی شایسته دمکراسی را ندارند و «دیکتاتوری» تنها راه نجات آنهاست (دیکتاتور خوب در برابر دیکتاتور بد)؟ باور کنید که مردم ایران بس فراتر از شما قدم به پیش نهاده اند و شایستگی و بایستگی زندگی در آزادی و استقلال و عدالت را به ثبت رسانده اند. همان مردان و زنان و نسل جوان زنده ای که از فردای روی کار آمدن ولایت فقیه در برابرش راست قامت ایستاده اند و هزاران هزار جان در راهش ایثار کرده اند. اینک می بینیم که آن جانهای پاک همچون لال های سرخ سر بر آورده اند و بیش از پنج ماه (۱۷۴ روز) مستمر و مدام و با اهدای جان و مال و زندگی در برابر یک رژیم سفّاک و فاشیست ایستاده اند و فریاد مرگ بر «دیکتاتور» و مرگ بر «خامنه ای» را نه تنها در خیابان های ایران بلکه در پهنه گیتی به ثبت رسانده اند. آنها از شاه و شیخ گذشته اند و به آینده ای روشن و آزاد دلبسته اند. آقای پهلوی عزیز قدری به عقب برگرد و خود را در آینه وجدان ایرانی نگاه کن و بگو از کجا به کجا می روی و نهفت و نیت و هدف شما از این طی مسیر چیست؟ چه شده است که «چنین شتابان» بدون نگاه عمیق به دور و بر خویش و با جمع و جور کردن افراد رنگارنگ، تازه از قفس فرار کرده و روی همه چیز و همه کس نظر دار، خود را به سکوی رهبری پرت می کنید؟ من با تجربه چندین دهه (بیش از پنجاه سال است که غم بینوایان رخم زرد کرد) به شما صادقانه می گویم که فریب کلمات و القاب های رسانه ها را نخورید و مست هیجان «شاهزاده» و «جاوید شاه» نشوید. امروزه هر یک برای نیت و هدفی دورت جمع شده اند تا فردا کس دیگری را پیدا کنند. باور کنید که دیگر نه «ژنرال انگلیسی ادموند آبرونساید» وجود دارد که فرماندهی «قزاق روس» را به رضاخان اهدا کند و نه «سید ضیاءالدین» نوکری هست که کودتایی دیگر را تدارک ببیند. اگر هوشیار باشید به سپاه پاسداران هم نباید چندان چشمی داشته باشید. آقای رضا پهلوی اگر واقعاً به ایران فردا فکر می کنید و می خواهید نام نیکی از خود و خانواده ات در آینده ایران بجا بگذارید باید با سعه صدر و درک شرایط ویژه ایران کنونی زاویه خود با «دیکتاتوری» از هر نوع آنرا مشخص کرده و پیرامون خود را برای بازی نقش دو پهلوی «سلطنت» و «جمهوری» پاک کنید. نمی فهمیم که صیغه های «سلطنت انتخابی» و انتخاب «نوع سلطنت» از کجا پیدا شده اند و در کجای این دنیای خاکی «شاه» انتخابی بوده است که ایران نمونه اش باشد!!اینک زمان انتخابات پارلمانی نیست که روی پوپولیسم و مشهور بودن (آنهم در فضای مجازی) چانه بزنیم. اگر شخصیت (مرد) میدانی باید قبل از هر چیز به سرنگونی این رژیم سفّاک و مادون بشری همت کنید تا مردم قدر شما را در عمل بفهمند. بدانید که جمهوری اسلامی با این نمایشهای خارج از کشوری و رسانه های رنگارنگ وابسته (که هر زمانی یکی را رنگ می کنند- داغ بودن بازار اصلاح طلبان را فراموش نکنید) از پا در نمی آید. بدانید که سرنگونی جمهوری اسلامی تنها با خیزش فراگیر انقلابی و خلع سلاح نظامی امکان پذیر می باشد (آن روز دیر نخواهد بود). ایران فردا جز با جمهوری دمکراتیک و جدایی دین از دولت هرگز به دمکراسی نخواهد رسید. دوم - زاویه مشخص خود با پادشاهان پهلوی را روشن کنید استبداد، زور، قلدری، و حاکمیت دیکتاتوری و توتالیتاریسم فردی تراژدی غم باری است که بر تاریخ و سرنوشت مردم این سرزمین تنیده شده است. و غم انگیز تر از آن قربانی قهرمانان آزادی بدست دوستان درونی است. از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و قتل و کشتار قهرمانان آزادی و اندیشه گرفته تا قتل امیر کبیر گرفته تا کشتار سرداران مشروطه و پیشتازان نهضت ملی از کودتای ۲۸ مرداد و برکناری دکتر مصدق گرفته و تا آن همه جان های پاک و نازنینی که در راه انقلاب ۵۷ نثار آزادی این مرز و بوم شده است. آیا می توان گناه همه این ماجراها را گردن دشمن خارجی گذاشت؟ نقش دوست را ببیند که چه ها نکرد!!! جنبش مشروطه اولین و بزرگترین تلاش ایرانیان برای آزادی و عدالت بود که با همه گیر شدن جنبش به انقلاب بدل شد و مظفرالدین شاه را مجبور به امضای فرمان مشروطه کرد. پادشاهی قاجار تا احمد شاه ادامه یافت. رضا خان میر پنج در ۲۵ دی ۱۲۹۹ با فرمان ژنرال انگلیسی ادموند آبرونساید به فرماندهی قوای قزاق منصوب شد. در ادامه همین ماجرا انگلیس با برنامه ریزی کودتا در سوم اسفند ۱۲۹۹ و با فرماندهی نیروی قزاق توسط رضا خان توانست تهران را فتح کند. در حقیقت نقشه روس (ماجرای محمد علی شاه و حمله به مجلس شورای ملی) را اینبار انگلیس بدست سید ضیاءالدین به پایان برد. و مشروطه نو پا را دوباره با استبداد فردی گره زد. رضا خان میر پنج فرمانده قزاق و وزیر جنگ و نخست وزیر احمد شاه در سال ۱۳۰۴ پادشاه ایران شد و سلسله پهلوی را بنیاد نهاد. . ماجرای آن کودتا بسیار غم انگیز تر از آنی است که امروزه عده ای آنرا در سایه اقدامات قدرتمند رضا شاه پنهان می کنند. داستان نابودی انقلاب مشروطه که برای اولین بار دروازه ایران را به سوی یک تمدن جدید باز می کرد بود. از سویی دیگر هدف حفظ منافع انگلیس و اجرای قرداد ۱۹۱۹ بود نه منافع ایران و استقلال آن (با پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه و بیرون رفتن نیروی های روسیه از ایران تنها راه باقی مانده برای انگلیس برقراری یک دولت قدرتمند مرکزی بود). چه می شد که اگر مثل یک ملت متمدن پایه های انقلاب مشروطه را با دست خویش آبیاری می کردیم و اجازه می دادیم که آن «لاله های دمیده از خون جوانان وطن» پرورش پیدا می کردند (در هیچ مکان و کشوری از جهان آزادی و دمکراسی بدون بهای سنگین به ثمر نرسید. انقلاب آمریکا نیز در دل هرج و مرج های فراوان زمان خودش نه با کودتا که با گسترش آزادی و استقلال سر زنده بیرون آمد). آزادی و استقلال با ایمان و تمرین بدست می آید نه با حرف و حدیث!! نمی خواهیم وارد آن ماجرا ها بشویم که داستان سری دراز دارد. رضاشاه می توانست با قدرتی که مجلس و قانون اساسی مشروطه به او داده بود با حمایت آزادی خواهان و سرداران ملی مشهور ایران را به پیشرفت های شایسته اش (درجه اول حاکمیت قانون و برقراری امنیت با پشتوانه قانون) هدایت کند. ولی او راهی دیگر برگزید و چون خمینی ۱۳۵۷ دیکتاتوری فردی را بر خرد جمعی برتری داد. آنگاه برای حفظ آن قدرت بود که دست به سرکوب وحشیانه آزادی خواهان و اقلیت های قومی زد. آقای رضا پهلوی، بارها تکرار کرده و می کنید که «گناه پدر را بر پسر نمی نویسند» ولی نمی گویید که «از فضل پدر ترا چه حاصل». هرگز به خود شهامت و گستاخی داده اید که استبداد و دیکتاتوری پهلوی را محکوم کنید؟ یا حتی کودتای ۲۸ مرداد را؟ در همین تاریخ ۱۵۰ سال کنونی ما بودند فرزندانی که در برابر زور گویی و استبداد پدر ایستاده اند و سر بلند و جاوید شده اند. شما حتی به اندازه دختر ناصرالدین شاه شهامت به خرج نداده اید!! حنا «وسط بازی» دیگر رنگ و بو ندارد. دیگر نمی توان از دمکراسی حرف زد ولی دیکتاتوری را در چنته داشت. می بینیم هنوز از راه نرسیده شیپور های لات و لوت و لمپن های سلطنتی با چوب و چماق و بیرق و پرچم به جان مردم افتاده اند و شما به نرمی از کنار آن رد می شود. با شعار مشکوک «رضا شاه روحت شاد» دل خوش نشوید. درست است که مردم از رنج و فلاکت و نکبتی که از ولایت فقیه دیده اند از گذشته خوب یاد کنند ولی این هیچ دلیلی برای ادامه باز گشت سلطنت نیست. تاریخ در گذر مارپیچی خویش از «ضرورت» به «آزادی» جریان دارد ولی هرگز در گذشته نمی ماند. درست است که ایران در زمان رضا شاه به پیشرفتهایی دست یافته است و چهره ای تازه به خود گرفته است. راه آهن و جاده سازی شکل گرفت و مدارس مدرن و دانشگاه تهران تأسیس شدند. بر فرض اگر ما همه آن چیزهایی را که در باره خدمات و زحمات رضاشاه می گویند را بدون هیچ کم و کاست قبول کنیم آیا می توانیم روی استبداد و یکه سالاری و دیکتاتوری او خط بکشیم؟ تازه اگر دارای ها و ثروتی که در آن مدت بدست آورد را در نظر نگیریم). آری رضا شاه به ایران متجدّد باور داشت و در آن راه تلاش فراوان کرد ولی آنها حرکتی رو بنایی و نا هماهنگ با ساختار سیاسی-اجتماعی و اقتصادی ایران بود. زنان و مردان بازیچه قدرت نیستند که بتوان آنها را با زور تزیین کرد (ممنوع کردن حجاب زنان و اجباری کلا فرنگی مردان). او انقلاب نوپای مشروطه را با سرکوب قهر آمیز آزادی خواهان و پیشتازان رهایی ایران به انحراف کشاند و یک سلطنت استبدادی تک پایه را بنیاد نهاد که نشانی از مشروطه نداشت و دیدیم که سرانجام نیز با دستور انگلیس از ایران تبعید شد. داستان پدرت محمد رضا شاه نیز که بسیار آشکار است. او در پناه راد مردان و زنان تاریخ ایران پس از تبعید پدر در شهریور ۱۳۲۰ به جایش نشست. دوران چند ساله ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ شاید آزادترین دوره سیاسی این تاریخ باشد. در این دوره نفت ملی شد و دست قول غارتگر انگلیس از ایران کوتاه و اقتصاد ملی می رفت که راه شکوفایی ایران را مسیر کند. اما محمد رضا شاه به جای قدر دانی و پشتیبانی از آن شکوه و عظمت راه دیگر در پیش گرفت و همه آنها را فدای یکه سالاری و قدرت فردی اش کرد (قدرتی که به بیگانه تکیه داشت). او در پرونده اش کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را دارد که هرگز بخشیدنی و فراموش کردنی نیست. آز آن پس او نه پادشاه مشروطه که مجری فرمان و پیشتاز دکترین آمریکا و انگلیس بود. اگر به عمق حرفم باور ندارید، سرانجام کارش را ببینید (به او حتی اجازه معالجه در آمریکا را ندادند). محمد رضا شاه می خواست با گرایش به غرب ایران را متجدّد کند ولی درایت درک اینکار را نداشت. او زیادی آویزان غرب شد و به درایت ایرانیان شرافتمند و آزاد و اندیشمند تکیه نکرد. نمی دانم چرا پادشاهان پهلوی آنقدر دشمن اندیشه و قلم بوده اند!! نخبه ها در زندان و دهان بسته و بالای دار بودند اما میرزا بنویس های وابسته با شتاب اوراق سیاه می کردند و مقام شاه را چون «سایه خدا» به خورد مردم می دادند و او را تا حد « اعلیحضرت همایونی شاهنشاه ایران ، محمد رضا پهلوی آریامهر شاهنشاه ایران، بزرگ ارتش داران و غیره، بالا برده بودند. (بسیاری از آنها هم اکنون در رسانه های درون و بیرون (از بی. بی. سی. لندن گرفته تا من و تو و دیگران) برای جمهوری اسلامی قلم فرسایی می کنند. شناخت اینها چندان مشکل نیست، فقط بصیرت می خواهد تا به منبع نان و نام آنها پی برد). باور کنید که تمدن با ساختن «میدان شهیاد» درست نمی شود، جمهوری اسلامی هم «برج میلاد» دارد و هم هزاران مدرسه و دانشگاه در سراسر ایران درست کرده است. فکر می کنیم این پرسش ها برای شروع گفتگو کافی باشند. در نوشته ای دیگر به نهادهای امنیتی -ساواک- و پایبندی به پایه ها و مبنای حکومت مردم سالار و دمکراتیک می پردازیم. همانطور که از پیش گفتیم هدف ما نه محاکمه است و نه قضاوت. بلکه می خواهیم مردم ما بار دیگر فریب ساده دلی و زود باوری را نخورند. ز نیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی با احترام دکتر رضا راهدار استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر اسفند ۱۴۰۱ آمریکا یک نامه سرگشاده پرسش‌های اصولی از جناب آقای رضا پهلوی دکتر رضا راهدار جمعه ۱۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۰ مارس ۲۰۲۳ http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=59017
با ۲۵ امتیاز و ۰ نظر فرستاده شده در بالاچه جمهوریخواهان ایران
لینک مستقیم نیکی ها...
ما را در سایت نیکی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد کاظم مشهدی بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 22:11