امروزه فلسفه دین حیطه فلسفیِ استخواندار و بسیار پویایی است. هر مدخلی بر فلسفه در جهان انگلیسیزبان، تقریبا بیهیچ استثنایی، چیزی از فلسفه دین در خود دارد. اهمیت فلسفه دین در اصل به سبب اهمیت موضوع آن است: باورهای بدیل در باب خدا، برهمن، امر قدسی، انحای تجربه دینی، مناسبات علم و دین، چالش فلسفههای غیردینی، سرشت و حیطه خیر و شر، پرداخت دینی به تولد، تاریخ و مرگ و دیگر زمینههای اساسی. کندوکاو فلسفی در باب این موضوعات شامل پرسشهایی بنیادی درباره جایگاه ما در جهان هستی و ارتباط ما با آن چیزی است که ممکن است متعال از جهان هستی باشد. فلسفهورزی به این شیوه مستلزم پژوهش در سرشت و حدود و ثغور تفکر بشری است. به موازات این طرحهای پیچیده و بلندپروازانه، فلسفه دین دستکم از سه جهت واجد اهمیت برای کاروبار فلسفی به طور کلی است. فلسفه دین به کنشهای اجتماعی و شخصیِ جاافتاده میپردازد. از این رو، به دغدغههای عملی ما ربط دارد؛ موضوع فلسفه دین، سراسر، نظریههای انتزاعی نیست. از آنجا که درصد عظیمی از جمعیت جهان در صف دین قرار دارند یا از دین اثر میپذیرند، فلسفه دین نقش استواری در پرداختن به ارزشها و تعهدات بالفعل مردم دارد. یکی از ارجاعات اصلی در بخش زیادی از فلسفه دین ارجاع به شکل و محتوای سنتهای زنده است. بدین ترتیب، فلسفه دین چهبسا از رشتههای دیگری که درباره زیست دینی پژوهش میکنند اثر بپذیرد.