پرواز درناها

ساخت وبلاگ
از پشت پنجره، آن‌قدر به آسمان چشم دوخته‌ام که سرم گیج می‌رود. باران خیال بند آمدن ندارد. از دیروز بکوب می‌بارد. آن هم چه باریدنی: ریز و سمج. گاه با باد همراه می‌شود و روی شیشه‌ها ضرب می‌گیرد. ناودان‌ها هم، شرشر می‌ریزند. حالا هر باریکه آبی برای خودش جویباری شده است. و کار ما ناتمام مانده. دیروز قسمت‌های بیرونی پنجره‌ها را نتوانستیم رنگ بزنیم؛ اما همان‌قدر که ما غصه‌مان شده، مردم خوشحالند. اگر باد و باران پاییزی نباشد، گندمی توی بساط نیست، و اگر گندم نباشد، کدام درس؟ کدام مدرسه؟ مادر می‌گوید: شکر! اما غصه ما از جای دیگری است. «بال‌ننه» راست می‌گوید که چشم‌انتظار ماندن سخت است. بال‌ننه پسرش سرباز است. همیشه یا چشم‌انتظار خودش است یا نامه‌اش. ولی ما که هنوز یک الف‌بچه‌ایم، چشم‌انتظار بازرسی هستیم که قرار است از شهر بیاید. تازه، کلاسمان را بپسندد، نپسندد؟ برایمان معلم بیاورد، نیاورد؟ چیزی معلوم نیست هنوز.


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
نیکی ها...
ما را در سایت نیکی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد کاظم مشهدی بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 1:29