همیشه درختان مانع دیدن جنگل نمی شوند، بلکه غالباً این جنگل است که مانع دیدن درختان می شود. دیدن با دیده شدن فرق دارد اگرچه در کلام و در محاوره و در روزمرهها متوجه این فرق نیستیم و در نظر نداریمش. دیده شدن، یعنی به دید آمدن و در همان حد هم احیاناً توجه را جلب کردن. اما دیدن یعنی نگاه کردن به منظور متمایز کردن چیزی و چیزهایی از چیز و چیزهای دیگر. از بقیهٔ اجزای محیط. دیدن، ارادی است، و دیده شدن ارادی نیست مگر آن که محصول دیدن باشد نه به دید آمدن. هر درخت، با درخت دیگر و درختان دیگر، حتی از یک خانواده و با یک نام واحد، فرق دارد. اما وقتی که به مجموعهیی از درختان به عنوان یک جنگل نگاه می کنیم، نه خود آنها را، بلکه جنگل که مجموعهیی ناهمگون از آن هاست را میبینیم. یکیک گنجشکهایی که مشغول دانه چیدن هستند با همدیگر فرق دارند. فرقی که خودشان و خودیهاشان می بینند ولی ما نمیبینیم. آنچه درختان ندارند، یا گفته میشود که ندارند، و آنچه گنجشکها فقط در حد شناخت فیزیکی و ریزهکاریهای برای ما نامحسوس دارند، وقوف بر خود به عنوان یک موجودِ متمایز است. و این، با خودآگاهی فرق دارد. خودآگاهی، ویژهٔ انسان است، و محصول فرایندی دیگر است که به توانمندیهای ذهنِ پدیدهیی به نام انسان بر میگردد. و این خودآگاهی، در اشکال اولیه اش، از همان کودکی، و شاید از لحظهٔ تولد، به وجود میآید، و در مسیر طبیعی رشد و بلوغ و تداوم زندگی، ماهیت پیچیدهتری نسبت به قبل پیدا میکند. خودآگاهی، نتیجهاش احساس هویت فردی است. احساس هویت فردی، نتیجهٔ خودآگاهی است، اما به تناسبِ گذارِ جوامع از مراحل رشد تاریخی خود، و به تناسب پیچیدهتر شدن حیات اجتماعی است که به کمال میرسد. یعنی به کمال، نزدیک تر میشود. هویت فردی،, ...ادامه مطلب