دفترچه یادداشت قرمز

ساخت وبلاگ
image
تاکسی او را نبش بولوار، تقریباً پنجاه متری خانه‌اش پیاده کرد. خیابان از نور نارنجی رنگ چراغ‌هایی که به ساختمان‌ها می‌تابیدند روشن بود. با این حال مضطرب بود؛ مثل شب‌هایی که دیروقت به خانه برمی‌گشت. پشت سرش را نگاه کرد، اما کسی نبود. نورِ هتلِ روبه‌رو، بخشی از پیاده‌رو را روشن کرده بود، درست بین دو درختچه‌ی گلدانی که دو طرف درِ ورودی قرار داشتند. جلوی درِ خانه ایستاد، زیپ کیفش را باز کرد، تا کلیدهایش را پیدا کند. بعد همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد...


راهنمای خرید و مطالعه نسخه الکترونیک
نیکی ها...
ما را در سایت نیکی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمد کاظم مشهدی بازدید : 254 تاريخ : پنجشنبه 12 بهمن 1396 ساعت: 19:32