خانم سووِتنهام موهای زیبا و مجعّد جلوی پیشانیاش را که اندکی به خاکستری گراییده بود، عقب زد، روزنامه تایمز را باز کرد و با علاقه به صفحه وسط آن نگاه کرد. میخواست ببیند آیا روزنامه تایمز طبق روال همیشگی توانسته مطالب جالب و هیجانانگیزی درباره زاد و ولدها، ازدواجها و مرگ و میرها (مخصوصا این مورد آخر) در آن صفحه بنویسد یا نه. اما وقتی چیز جالبی پیدا نکرد و آن را کنار گذاشت. بعد روزنامه محلیِ برداشت و سخت مشغول خواندن ستون اختصاصی آن بود که پسرش ادموند وارد شد. خانم سووتنهام رو به او کرد و گفت: ــ صبح بخیر عزیزم، خانواده اسملدی خودرویِ دیملر مدل ۱۹۳۵ خود را برای فروش آگهی کردهاند. خیلی قدیمی است، نه؟ پسرش زمزمهای کرد و اول برای خودش یک فنجان قهوه ریخت، کمی ماهی از بشقاب برداشت و در دهانش گذاشت و بعد، پشت میز نشست و روزنامه دیلی ورکر را برداشت و مشغول خواندن شد. خانم سووتنهام با صدای بلند خواند: ــ «تولهسگهای بول ماستیف». نمیدانم این روزها مردم چطور میتوانند شکم سگهای به این بزرگی را سیر کنند، واقعا نمیدانم... خانم سلینا لورنس دوباره برای استخدام آشپز آگهی داده. اگر میتوانستم، به او میگفتم که این روزها دادن آگهی اتلاف وقت است. نشانی خانهاش را هم نداده، فقط شماره صندوق پستی را داده. عجیب است. باید به آن خانم گفت که خدمتکارها مخصوصا میخواهند بدانند در چه محلهایی باید کار کنند. آنها که در هر جایی کار نمیکنند و تازه، هر کاری را هم نمیکنند. «دندان مصنوعی!» من نمیدانم دندانمصنوعی چرا این قدر مهم شده.
دسته بندی: رمان خارجی
ناشر: هرمس - تاریخ نشر:
زبان: فارسی
حجم فایل : 1.87 مگابایت - تعداد صفحات : ۳۶۲ صفحه
شابک:
نیکی ها...
ما را در سایت نیکی ها دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : محمد کاظم مشهدی بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 1:29